سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رشته کوه های زندگی - روانشناسی موفقیت
سفارش تبلیغ
مردم چیزى را نگفتند : خوش باد ، جز آنکه روزگار براى آن روز بدى را ذخیرت نهاد . [نهج البلاغه]

روانشناسی موفقیت

Powerd by: Parsiblog ® team.
رشته کوه های زندگی(دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 5:6 عصر )
                                                 

تا به حال درباره شکل کوه‌ها فکر کرده‌اید؟

شاید از این سوال تعجب کنید و بگویید: که البته، نگاه کرده‌ایم! خب من درباره این سوال برایتان توضیح می‌دهم زمانی که ما تصاویری از رشته کوه‌های هیمالیا را می‌بینیم یا فیلم‌هایی از رشته کوه‌های آلپ یا هر قله و رشته کوه عظیم دیگری را تماشا می‌کنیم، آن چه که نظرمان را جلب می‌کند "قله‌ها" هستند نه دره‌ها.

زمانی که می‌خواهیم درباره اورست، دماوند، مون بلان، کلیمانجارو یا هر قله مشهور دیگری در جهان فکر کنیم، مفاهیم "بلندترین" یا "پربرف‌ترین" به خاطرمان می‌آید.

شاید هنوز هم راضی نشده باشید ولی هدف من از بیان مثال کوهستان مقایسه آن‌ها با زندگی خودمان است. زندگی همگی ما پر از فراز و فرودهای گوناگونیست که نمادی از موفقیت‌ها و شکست‌هایمان هستند. هر کسی تلخی‌های بسیاری را می‌چشد و پیروزی‌های کوچک و بزرگ زیادی هم به دست می‌آورد. جالب اینست که آن شخص موفق و مشهور و سرآمدی که می‌شناسیم بیش از انسان‌های معمولی زمین خورده است.

پیروزی و شکست از هم جدایی ناپذیرند چرا که اگر کسی نداند شکست چیست و زمین خوردن چگونه است هرگز نمی‌تواند بلند شدن را یاد بگیرد و در پی کسب گوی موفقیت برآید.

ما در مسیر زندگی سختی‌های فراوان راه را تحمل می‌کنیم، کوله‌پشتی سنگینی را به دوش می‌کشیم، سرما و گرمی طاقت‌فرسا را تحمل می‌کنیم، پس از پشت سرگذاشتن تپه‌های بزرگ و کوچک خستگی در می‌کنیم و لبخند می‌زنیم، زمین می‌خوریم، زخمی می‌شویم و... بالاخره می‌توانیم اهداف کوچک و بزرگی را که در نظر داریم به دست آوریم. پیمودن همین تپه‌ها و کوه‌های کوچک و پرارتفاع است که درد و رنج آن بخش از مسیر را از خاطرمان می‌زداید رنگ شفاف و زیبای پیروزی را بر رنگ‌های تار و مبهم مسیر راه غالب می‌کند.

زمانی که ما بر بلندای قله می‌ایستیم، به افق دوردست نگاه می‌کنیم نه به دره‌ای که زیر پایمان دهان باز کرده است. لازم به گفتن نیست که کوهنوردی که فاتح اورست است از کوهنوردی که دماوند را پشت سرگذاشته، مسیر طولانی‌تر و دشوارتری را پیموده است .

تا به حال درباره شکل کوه‌ها فکر کرده‌اید؟

شاید از این سوال تعجب کنید و بگویید: که البته، نگاه کرده‌ایم! خب من درباره این سوال برایتان توضیح می‌دهم زمانی که ما تصاویری از رشته کوه‌های هیمالیا را می‌بینیم یا فیلم‌هایی از رشته کوه‌های آلپ یا هر قله و رشته کوه عظیم دیگری را تماشا می‌کنیم، آن چه که نظرمان را جلب می‌کند "قله‌ها" هستند نه دره‌ها.

زمانی که می‌خواهیم درباره اورست، دماوند، مون بلان، کلیمانجارو یا هر قله مشهور دیگری در جهان فکر کنیم، مفاهیم "بلندترین" یا "پربرف‌ترین" به خاطرمان می‌آید.

شاید هنوز هم راضی نشده باشید ولی هدف من از بیان مثال کوهستان مقایسه آن‌ها با زندگی خودمان است. زندگی همگی ما پر از فراز و فرودهای گوناگونیست که نمادی از موفقیت‌ها و شکست‌هایمان هستند. هر کسی تلخی‌های بسیاری را می‌چشد و پیروزی‌های کوچک و بزرگ زیادی هم به دست می‌آورد. جالب اینست که آن شخص موفق و مشهور و سرآمدی که می‌شناسیم بیش از انسان‌های معمولی زمین خورده است.

پیروزی و شکست از هم جدایی ناپذیرند چرا که اگر کسی نداند شکست چیست و زمین خوردن چگونه است هرگز نمی‌تواند بلند شدن را یاد بگیرد و در پی کسب گوی موفقیت برآید.

ما در مسیر زندگی سختی‌های فراوان راه را تحمل می‌کنیم، کوله‌پشتی سنگینی را به دوش می‌کشیم، سرما و گرمی طاقت‌فرسا را تحمل می‌کنیم، پس از پشت سرگذاشتن تپه‌های بزرگ و کوچک خستگی در می‌کنیم و لبخند می‌زنیم، زمین می‌خوریم، زخمی می‌شویم و... بالاخره می‌توانیم اهداف کوچک و بزرگی را که در نظر داریم به دست آوریم. پیمودن همین تپه‌ها و کوه‌های کوچک و پرارتفاع است که درد و رنج آن بخش از مسیر را از خاطرمان می‌زداید رنگ شفاف و زیبای پیروزی را بر رنگ‌های تار و مبهم مسیر راه غالب می‌کند.

زمانی که ما بر بلندای قله می‌ایستیم، به افق دوردست نگاه می‌کنیم نه به دره‌ای که زیر پایمان دهان باز کرده است. لازم به گفتن نیست که کوهنوردی که فاتح اورست است از کوهنوردی که دماوند را پشت سرگذاشته، مسیر طولانی‌تر و دشوارتری را پیموده است .

کتاب سوپ جوجه برای روح معروف از پرطرفدارترین و خواندنی‌ترین مجموعه داستان‌های کوتاهیست که در بازار کتاب وارد شده است. نویسندگان "سوپ جوجه برای روح" از دشواری‌های راه چاپ و انتشار آن سخن گفته‌اند که می‌توان نکات در خور توجهی در را آنها یافت.

جک کانفیلد و ویکتورهانس می‌گویند زمانی که خواستند کتابشان را منتشر کنند، 144 ناشر از چاپ آن سرباز زدند. وقتی که 33 ناشر در نیویورک توجهی به سوپ جوجه برای روح نکردند، مسئول فروش آنها گفت: متاسفم. این کار از من برنمی‌آید. جک کانفیلد و ویکتورهانس او را سرزنش نکردند چرا که این کتاب توجه ناشران را جلب نکرده بود و عنوانش به نظر آنها مضحک می‌رسید.

سوپ جوجه برای روح مطالب هیجان‌انگیز جامعه امروز آمریکا را در خود نداشت و از خونریزی‌و جنایت صحبت نکرده بود. این کارشناسان معتقد بودند که چنین داستان‌های کوتاه معمولی فروش نخواهند کرد. ولی کارشناسان سخت در اشتباه بودند. زمانی که بالاخره این کتاب منتشر شد، نه تنها در آمریکا بلکه در بسیاری کشورهای جهان به محبوب‌ترین و پرخواننده‌ترین کتاب بدل گشت. در واقع این مسئول فروش بود که در این مبارزه شکست خورد چرا که آشپز‌های ماهری که این سوپ جوجه را پخته بودند، سهم پانزده درصدی مسئول فروش را در جیب گذاشتند کانفیلد و هانس تنها نویسندگانی نیستند که برای انتشار اثرشان اینقدر دردسر کشیده‌اند.

 "جان گریشام" صاحب رمان معروف "زمانی برای کشتن"، مدت‌ها تلاش کرد تا بالاخره توانست ناشری را برای چاپ کتابش راضی کند. موسسات متعددی گریشام را رد نمودند و کتابش را چاپ نکردند در حالی که فیلم سینمایی زمانی برای کشتن را یکی از پربیننده‌ترین تولیدات صنعت سینما می‌دانند. شاید شما هم این فیلم را دیده باشید.

اوضاع برای رمان قطور و حجیم The Roots، "ریشه‌ها" ، نوشته الکس هیلی نیز به همین منوال بود. رمان این نویسنده سیاهپوست که دردها و مصایب زندگی بردگان سیاهپوست در آمریکا را شرح داده به صورت سریال تلویزیونی درآمد و پس از پخش آنها جنجالی بزرگ به راه افتاد. ریشه‌ها نیز به کتابی پرفروش تبدیل شد.

 پس می‌توانم بگویم که اگر رویایی در سر دارید و با دلایلی محکم و منطقی، تحقق آن را حق خودتان می‌دانید تلاش کنید، سرسخت باشید و به جلو نگاه کرده پیشروی کنید. اگر از راه اول، دوم، سوم و... شکست خوردید، همواره به فکر ایده‌های جدید باشید، راه حل‌ها و ابزارهای گوناگون را در ترکیب‌های مختلفی قرار دهید و پاسخگویی‌شان را امتحان کنید. آنقدر ادامه بدهید تا بالاخره راه درست خودش را به شما نشان دهد .

در ابتدا گفتم که اشخاص بزرگ و موفق بیش از دیگران اشتباه کرده‌اند. بله کاملا درست است ولی نکته اینست که آنها اشتباه کردن را نه یک نماد شکست بلکه علامت رشد و پیروزی نهایی می‌‌دانند. این آدم‌ها معتقدند که وقتی شخصی اشتباه می‌کند به معنای آنست که درس جدیدی آموخته و گامی به جلو برداشته است چرا که درس گرفتن و پندآموزی از این مربی بزرگ، ادامه راه را هموارتر می‌کند .

توماس ادیسون از مشهورترین اشخاص سرسخت و با پشتکار راه موفقیت بود. او در مواجهه با شکست‌های فراوان تسلیم نشد.

ادیسون در مصاحبه‌ای با ناپلئون هیل در مزاح به او گفت:" اگر تا الان لامپ التهابی را نساخته بودم، به جای این که وقتم را با تو تلف کنم، به آزمایشگاهم می‌رفتم و روی آن کار می‌کردم!" مخترع بزرگ همچنین گفت: "من باید موفق می‌شدم چون تمامی راه‌هایی که لامپ با آنها ساخته نمی‌شد را پیدا کرده بودم"  حالا همه جهان را اختراع ادیسون به شکل‌های گوناگون بهره می‌برند و این ثمره تلاش، پشتکار، صبر، آزمون و خطا و امید انسانیست که در آموختن و پند گرفتن از اشتباهات و شکست‌ها، استاد بود.

کاشف رادیوم، ماری کوری نیز چنین شخصی بود.

زنان و مردانی بودند و هستند که ناتوانی‌ها و معلولیت‌های فیزیکی دارند ولی با اراده‌ای آهنین نه گوشه‌انزوا بلکه حضور فعال در میان مردم را انتخاب کردند. از جمله این نام‌آوران هلن کلر است. اعجوبه‌ای که در عین نابینایی، ناشنوایی و لال بودن توانست مهارت‌های ارتباطی، نوشتن و زبان‌های خارجی را فرا گیرد و کتاب‌ها و مقالات متعددی را به رشته تحریر درآورد.

ادموند هیلاری نخستین فاتح اورست هم نمونه‌ای دیگر است .

تمامی حرف من اینست که شکست را پایان کار ندانید. می‌توانید از پل‌های شکسته، پل‌های مستحکم‌تری بسازید و طناب‌های از هم گسسته را محکم‌تر با یکدیگر گره زنید. هر بار که در مسیر فتح قله، سنگی از زیر پایتان در می‌رود و می‌لغزید، می‌فهمید که نباید پایتان را روی اینچنین سنگ‌هایی بگذارید و لازمست میخ‌ها را نیز محکم تر بکوبید.

مثال کوهستان را به یاد بیاورید. زندگی همگی انسان‌ها رشته کوهیست که پستی و بلندی‌های کوچک و بزرگ فراوانی را در خود جای می‌دهد. زمانی که به عنوان یک ناظر خارجی زندگی خود را از نظر می‌گذرانیم قله‌های کم ارتفاع و سر به فلک کشیده‌ای را می‌بینیم. تعداد این برجستگی‌های بلند یا متوسط برای رشته کوه هر آدمی متفاوت از دیگران است. اگر بتوانیم یک بلندی کم ارتفاع را فتح کنیم، کوه کوچکی ساخته‌ایم که هوای تازه قله آن خستگی را از تنمان بیرون می‌کند و به روان خسته ما جانی دوباره می‌بخشد. این قله‌ها چه کم ارتفاع و چه بسیار بلند حکایت از تلاش، صبر و شکیبایی، پشتکار، امید و شکست‌های بسیاری دارند که برای فتحشان متحمل شده‌ایم. پیروزی‌ها خاطرات تلخ ناکامی‌ها را کمرنگ می‌کنند و پس از چندی که وقایع پشت سر هر یک از این موفقیت‌های کوچک و بزرگ را مرور می‌کنیم، تلخی‌های ریز و درشت آنها به نظرمان شیرین و غرورآفرین می‌آیند.

پس بدانید که اگر قدم گذاشتن در مسیر صعود، شیب‌های تند و پرتگاه‌ها را به منزله سقوط بدانید هرگز موفق نخواهید شد. دقت کنید و پیش از شروع هر کاری و تعقیب هر هدفی، تا جای ممکن بیاموزید و درباره آن اطلاعات کسب کنید.

چالش‌ها و دشواری‌های پیش‌رو را در نظر آورید و ابزار و وسایل مورد نیازتان را تهیه کنید. نه زیاده خوشبین باشید و نه بیش از حد بدبین و ترسو. موانع و مشکلات در مسیر نیل به هر خواسته‌ای وجود دارند. هر قدر که آن آرزو بزرگتر باشد، راه نیز پرپیچ و خمتر خواهد شد.

پس برای رویارویی با موانع حاضر باشید ولی هرگز از آنها نترسید.

پائلوکوئیلو، نویسنده شهیر برزیلی و صاحب کیمیاگر این طور می‌‌نویسد: "اگر شما به راستی در جستجوی یافتن چیزی باشید، آرزوی شما در روح جهان متولد می‌شود تا خواسته قلبی شما تحقق یابد ."


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 33   بازدید
بازدیدهای دیروز: 1  بازدید
مجموع بازدیدها: 76619    بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

روانشناسی موفقیت
فاطمه
روانشناسی
» لوگوی دوستان من «




» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «